سورپرايز شوهر جان
بالاخره بعد از ده سال عينك زدن و عينكي بودن زماني رسيد كه ميتونم چشمام رو عمل كنم يعني شمارشون ثابت شده بچه شير ده هم ندارمو.... رفتم بيمارستان نور پيش دوست قديميمون طاهره كه از اپتمتراي بيمارستانه و براي عمل چشمام وقت گرفتم همه چيز خيلي عالي بود عملم روز شنبه بود چهارشنبه همسر زنگ زد و گفت كه همل رو بنداز عقب چون من كار دارم و نميتونم همراهت بيام بيمارستان خيلي ناراحت شدم گفتم نميخواد بيايي و تنها ميرم فهميد ناراحت شدم گفت راستش براي گرفتن ويزاي تايوان دارم ميرم دبي گفتم خب برو منم ميرم بيمارستان چشمم رو عمل ميكنم گفت آخه ميخوام تو و فاطمه يكتا رو هم با خودم ببرم، چند روزي بريم تفريح..... ...
نویسنده :
مائده
21:47