فاطمه یکتافاطمه یکتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

نی نی نقلی من و بابا

مستقل شدن جای خواب

1394/6/27 3:28
نویسنده : مائده
262 بازدید
اشتراک گذاری

یه شب که من پای دفتر و کتاب و لپ تاپم بودم 

ساعت دو نیمه شب بود و فاطمه یکتا هنوز نخوبیده بود

بهش گفتم برو پیش بابا بخواب

گفت:نه میخوام اینجا بخوابم

و همونجا توی حال تا صبح خوابید

شب بعدش هم حاضر نشد بیاد رو تخت پیش من بخوابه و تو اتاق خودش خوابید

و اینگونه بود که دختر خانوم ما مستقل شد و الان شبا تو اتاق خودش میخوابه.....

جدا کردنش به نظرم انقدر سخت بود که همش داشتم ازش فرار میکردم

ولی حالا خیلی شیک شبا تو اتاق خودش می خوابه

دخترم کار عجیبی میکنه

هر روز بی دلیل و وسط بازیش

شروع میکنه به سینه زدن و میخونه حسین جونم.حسین جونم

این حرکت برای من عجیبه چون ما هییت نمیریم و تلویزیون هم معمولا خاموشه اگر هم روشن باشه روی شبکه پویاس و به جرات میتونم بگم از محرم پارسال که میرفتیم مراسم تا امروز دیگه سینه زنی ندیده....

......

دیروز از بیرون در صدای قفل و کلید می اومد

فاطمه یکتا از اونور خونه داد میزنه 

مااااماااان شوخرت اومد.....

مفهوم قصه هایی هم که براش تعریف میکنم کاملا میفهمه

دیشب داستان خودم رو براش تعریف کردم که عاشق درس خوندن بودم و بعد از بچه دار شدن دیگه نتونستم ادامه بدم

بعد از تموم شدن قصه در کمال ناباوری بهم گفت

مامان درس بخون تا حالت خوب بشه

بعد هم پشتش رو کرد و خوابید

چشام گرد شد( اونقدرا هم دقیق نگفته بودم)

ولی اون همه چیز رو فهمیده بود

اسم کوچیک تمام اعضای خونواده رو هم کامل میگه:

اسم بابا جون چیه:امیر

اسم عمو چیه:سعید و فراز

...

خلاصه اینکه دختر خانوم ما دیگه خیلی بزرگ شده

اونقدر بزرگ که وقتی خسته ام میاد میشینه کنارم نازم میکنه و با لبخند میگه مامان دوست دارم

دستش رو میندازه دور گردنم و میگه با هم دوستیم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)