افطاري...
چه قدر افطاري هاي ماه رمضون رو دوست دارم واقعا كه يه تفريح عاااااالي برام محسوب ميشن امشب خونه ي مامانمينا همگي افطار دعوت بوديم با داييا و خاله ومامان بزرگ و.... واي كه چه قدر خوش گذشت نقليه گلم هم يه كار خيييلي بامزه كرد خودش رفت و هدي دختر پسر داييم رو كه دو سالشه گرفت و بوسيد بوس واقعيي( تا حالا هر وقت بهش ميگفتيم بوس كن فقط يواش مي اومد لباش رو ميذاشت رو لپمون ولي اين دفعه واقعا بوس ميكرد) هداي طفلكي رو دو دستي گرفته بود و ملچو مولوچ ميبوسيد اونم بهش ميگفت بوسم نكن تا آخر مهموني هم كه فاطمه يكتا ول كنش نبود هي ميرفت پيشش اونم ازش فرار ميكرد ما هم ميخنديديم فردا مهمون دارم از قبل ميدونستما ولي يادم رفته...
نویسنده :
مائده
2:56