تعطيلي هاي عيد فطر
فرداي تولد نقلي جونم با خانواده ي شوهر جان ساعت يازده صبح به سمت بندر انزلي حركت كرديم و اينگونه بود كه آزمون صبر و استقامت ما آغاز شد از سر كوچمون ترافيك بود تااااااااااااااا خود شمال پدرمون دراومدااااااا بيست و هفت كيلومتر رو توي هفت ساعت رفتيم يعني ساعت شش عصر هنوز به كرج نرسيده بوديم و مسئله اينجا بود كه همچنان مصمم بوديم كه بريم و همينطور به راه ادامه داديم راهي كه هيچ حركتي توش نبودو تقريبا ماشين وايساده بود ساعت دوازده شب بود و ما به ترافيك جاده ي منجيل رسيديم وحشتناك بود حتي كنار خيابون جا نبود بزنيم كنار و بخوابيم شوهر جان بنده خدا پشت فرمون ميخوابيد وهر نيم ساعتي كه ماشين يه م...
نویسنده :
مائده
1:39