لالا كن
دلم گرفته.....
نميدونم چرا !!!!!!!!!!! شايد ناشكرم
ولي خب ناراحتي هاي فاطمه خيييييلي اذيتم ميكنه
دوست دارم روزي رو ببينم كه خوشحاله و ديگه فراموش كرده
بهش حق ميدم چون فراموش كردنش سخته در واقع هيچ وقت فراموش نميشه فقط با گذشت زمان كمي عادي ميشه
منم خيييلي سعي كردم خودم رو بزنم به اون راه ولي انگار بدتر بودشايد بايد عاقلانه به جاي پاك كردن قضيه مينشستم و در سوگواري خواهرم باهاش همراهي ميكردم و اشك ميريختم تااينكه يواشكي گريه كنم و جوري وانمود كنم كه اتفاقي نيفتاده
نميدونم چرا انقدر از ناراحتي فراريم
بالاخره تو زندگي هر آدمي اتفاقات ناراحت كننده هم ميافته كه بايد به خودش اجازه بده كه براشون غصه بخوره
امروز فاطمه اين درس رو بهم داد
بازم خداي مهربرنم رو به خاطر اينكه الان حالش بهتره شكر ميكنم
يه اتفاق خوب هم اين وسطا افتاده
شوهر جان انشالله پنج شنبه ي هفته ي ديگه داره ميره جده براي نمايشگاه دستاوردهاي كشورهاي اسلامي كه از ايران هم چند تا طرح برگزيده شدن كه يكيش طرح شوهر جان بوده
وقتي كه اين خبر رو شنيدم يه جورايي انگار خودم دوباره ميخواستم برم و از خوشحالي زدم زير گريه
البته اميدوارم كه وقت بكنن در خلال نمايشگاه يه سري هم به مكه و مدينه بزنن
راستي نقلي نازم هم ماشالله ديگه خييلي جملات رو ميفهمه و عكس العمل نشون ميده بهش ميگيم سرت رو بزار رو شونم لالا كن همون موقع سرش رو مياره ميزاره و ديگه اينكه امروز سعي ميكرديم طاها رو بهش ياد بديم كه دو سه بار گفت تا. تا. ..
خدايا شكرت تو هميشه هواي ما رو داري
ما رو ببخش اگر گاهي نا شكري ميكنيم