فاطمه یکتافاطمه یکتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

نی نی نقلی من و بابا

لالا كن

1393/3/22 2:36
نویسنده : مائده
262 بازدید
اشتراک گذاری

غمناکدلم گرفته.....

نميدونم چرا  !!!!!!!!!!! شايد ناشكرم 

ولي خب ناراحتي هاي فاطمه خيييييلي اذيتم ميكنه 

دوست دارم روزي رو ببينم كه خوشحاله و ديگه فراموش كرده

بهش حق ميدم چون فراموش كردنش سخته در واقع هيچ وقت فراموش نميشه فقط با گذشت زمان كمي عادي ميشه

منم خيييلي سعي كردم خودم رو بزنم به اون راه ولي انگار بدتر بودشايد بايد عاقلانه به جاي پاك كردن قضيه مينشستم و در سوگواري خواهرم باهاش همراهي ميكردم و اشك ميريختم  تااينكه يواشكي گريه كنم و جوري وانمود كنم كه اتفاقي نيفتاده

نميدونم چرا انقدر از ناراحتي فراريم

بالاخره تو زندگي هر آدمي اتفاقات ناراحت كننده هم ميافته كه بايد به خودش اجازه بده كه براشون غصه بخوره

امروز فاطمه اين درس رو بهم داد

بازم خداي مهربرنم رو به خاطر اينكه الان حالش بهتره شكر ميكنم

 

يه اتفاق خوب هم اين وسطا افتاده

شوهر جان انشالله پنج شنبه ي هفته ي ديگه داره ميره جده براي نمايشگاه دستاوردهاي كشورهاي اسلامي كه از ايران هم چند تا طرح برگزيده شدن كه يكيش طرح شوهر جان بوده

وقتي كه اين خبر رو شنيدم يه جورايي انگار خودم دوباره ميخواستم برم و از خوشحالي زدم زير گريه

البته  اميدوارم كه وقت بكنن در خلال نمايشگاه يه سري هم به مكه و مدينه بزنن

راستي نقلي نازم هم ماشالله ديگه خييلي جملات رو ميفهمه و عكس العمل نشون ميده بهش ميگيم سرت رو بزار رو شونم لالا كن همون موقع سرش رو مياره ميزاره و ديگه اينكه امروز سعي ميكرديم طاها رو بهش ياد بديم كه دو سه بار گفت تا. تا. ..

خدايا شكرت تو هميشه هواي ما رو داري

ما رو ببخش اگر گاهي نا شكري ميكنيم

 

پسندها (1)

نظرات (5)

مص
22 خرداد 93 16:49
می دونمم خیلی سخته اما می گن تو سختی ها به سختی های دیگران نگاه کن تا غصت کم بشه. یکی از دوستام خانمش حامله شد و تو نه ماهگی بند ناف دور گردن بچه پیچید و بچه مرد. البته میل خودت می خواهی این پست نذار ولی به فاطمه بگو برای دلداریش پاسخ خيييلي ممنون آره راستش ما فقط از ابن روش استفاده ميكرديم خدا رو شكر الان بهتره و زمان همه چيز رو انشالله حل ميكنه التماس دعا
خاله بگم
24 خرداد 93 7:11
خدا رو به خاطر زمان و فراموشی شکر میکنم... یه چیزایی هیچ درمانی جز گذشت زمان ندارند.
خاله ستاره
24 خرداد 93 17:17
امتحاناي خدا گاهي خيلي سخت ميشن. ايشالا هميشه خبراي خوب بهت برسه
خاله فاطمه
26 خرداد 93 18:35
ممنونم خواهرای عزیزم، همینه که میگی، زمان باید بگذره، خدا رو شکر که کنارم هستین.
عمو امین
26 خرداد 93 18:57
سلام خاله مائده ممنونم که با فاطمه جان همدردی می کنید. یه چیزم من میخوام اضافه کنم به این جملات قشنگ. یه وقتایی اونقدر غرق روزمرگی میشیم که فراموشمون میشه که خدا چقدر بهمون نعمت داده!!! تو این اتفاق هردومون خیلی ناراحت شدیم (تو پرانتز: من از دو طرف غصه خوردم هم از اتفاقی که افتاد و هم بخاطر خود فاطمه اما هیچوقت حتی فرصت ابرازشم پیدا نکردم...) بگذریم، هدفم این بود که بعد از این اتفاق وقتی سرم رو برمیگردونم و به این همه لطف بی دریغ خدا نگاه میکنم، فقط خدا رو شکر میکنم که فاطمه الحمدلله صحیح و سالم کنارمه! چون بعد از ازدواج این تنها نعمتی هست که هیچوقت نمیخوام خدا واسم زیادی بدونه... بقیه اش رو راضی هستیم به رضای خودش. خدا هیچوقت بد بندش رو نمی خواد. آخرش هم یه دعا کنم: خدایا در حد توانمون آزمایشمون کن و سخت آزمایشمون نکن... در پناه حق.
مائده
پاسخ
آقا امين راستش من كلي با نوشته ي شما اشك ريختم واااااقعا خدا رو هزاران مرتبه شكر ميكنم كه خواهرم سالمه ممنون