نقلیه گریون...
دختری چت شده مامان!!!!!!!!!!
امشب مامانینا اومدن دنبالم و رفتم خونه ی مامان بزرگینا
تقریبا تمام مدت نقلی گریه کرد!!!!!!!!!!!!!!!
بچه ی آروم و صبوریه واسه همین گریه کردنش برام غیر عادیه
همه میگفتن خوابش میاد
درست هم بود چون بعدش خوابید
ولی من خیییییییییییلی نگرانم
خییییییلی...........
آخه تو خونه هم کلی آورد بالا
تازه بچه اگه خوابش بیاد خب میخوابه دیگه انقدر گریه و بی تابی نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پنج شنبه رفتم کلاس سر ناهار یه سوسک گنده اومد روم
انقدر جیغ زدم
انقد جیغ زدم
که نگو
خانم قمی(مسئول حوزه) میگفت قیامت اومد جلوی چشت.
نقلی طفلکی هم با من جیغ میزد و گریه میکرد بچم خییلی ترسیده بود.
نکنه حال بد امروزش تاثیر ترس و وحشت دیروزه..
من مونده بودم خودم فرار کنم یا بچم رو نجات بدم...
آخرش هم فرار کردم
ولی انقدر با جیغ میگفتم فاطمه یکتا که یکی از بچه ها پرید وبغلش کرد ونجاتش داد
بچم با تمام وجودش اشک میریخت
تا اینکه شوهر جان اومد و بردش و تو بغل باباش آروم شد
شوهر جان:اگه به جای اینکه سوسک بیاد رو تو . تو میرفتی رو سوسکه میمرد...(میخندید و اینو میگفت)
ولی خانومای اونجا درکم کردن
خدا رو شکر که ما خانوما تو این مواقع هم دیگرو درک میکنیم.
قربونت برم مادر که انقده ناز میخوابی.
پی نوشت1:
خواهر جونم و عمو امین عصری اومدن پیشمون و دلمون رو شاد کردن.
دستشون دردر نکنه
نقلی انقدر از دیدنشون خوشحال بود که با همون حال بدش ذوق میکرد.