دندونپزشکی2
صبح نقلی رو گذاشتم پیش مامانینا و رفتم دکتر
گفت که چون شیر میدادی داروهایی که برای این عمل میدن رو نتونستم بهت بدم واسه همین هنوز انقدر درد داری و خوب نشدی
داروهای لازم رو بهم داد و گفت تا یک هفته شیر نده!!!!!!!!!!!
من به حرفش گوش نمیدم
نقلی به شیر عادت داره چی بخوره بچم!!!!!!!!!!
بعدش هم رفتم آرایشگاه و خرید
یه جایزه برای خودم به خاطر اینکه یه هفته سخن چینی نکردم خریدم البته موقعیت سخن چینی هم پیش نیومد ولی خب به خودم قول جایزه رو داده بودم
فردا اسباب کشی خواهر فاطمس ومن خییلی دلم میخواد برم کمکش ولی نقلی و دست دردم نمیذارن
البته خدا رو شکر بهتر شدم امروز به برکت وجود مامان بابا جونم که نقلی رو برام نگه داشتن استراحت کردم و الان تن دردم خییلی بهتر شده و نقلی رو میتونم بغل کنم.
نقلی خییلی پر جنب و جوش تر شده و یه وقتایی حس میکنم از پسش بر نمیام.
تو این عکسه قیافش خییلی گوگلی مگولی و بامزه افتاده.
پی نوشت:
شوهر جان هنوز هم شبا با وحشت میپره و فکر میکنه که نقلی افتاده.
منم همش میگم ایناش اینجاس خوابه........