فاطمه یکتافاطمه یکتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

نی نی نقلی من و بابا

واکسن۶ماهگی

1392/11/8 2:40
نویسنده : مائده
906 بازدید
اشتراک گذاری

یعنی من حاضرم ۴تا سوزن لحاف دوزی زهر آگین به من بزنن

ولی به فاطمه یکتا واکسن نزنن!!!

معمولا شبایی که فرداش واکسن داره با استرس میخوابم وکلا همش در تب و تاب و اضطرابم.

ولی خداروشکر بچم خوب بود(بسکه از ترس خودم هی استامینوفن بهش دادم)

آخه تو بهداشت هم خیلی ترسوندنم 

گفتن واکسن ۶ ماهگی سخته و بچه از ۲روز تا ۱هفته تب میکنه.

جیگرم بریدتعجب

منم مسافرم.امروز خیلی کار داشتم ولی خدا رو شکر همشون انجام شد و فردا به امید خدا راهی هستیم.

خدایا کمکم کن تو این سفر شوهر جان رو اذیت نکنم و تمرینات زندگی مثل عسل رو رو به خوبی اجرا کنم.

یه خبر خوب هم بهم رسیدلبخند

خواهرم زنگ زد وگفت که خونواده ی شوهرش برای عقد عمو سعید میان.

و من خیلی خوشحال شدم هوراچون خونواده ی شوهر خواهرم  با محبت و فرهیخته هستند و معاشرت باهاشون  رو دوست دارم.

و خب خیلی هم ما رو تحویل گرفتن.(دستشون درد نکنه)

فاطمه یکتا یاد گرفته خیلی بامزه با عروسکاش حرف میزنه و بازی میکنه و بعدش هم میخوردشون و در آخر هم پرتشون میکنه و بعد صداش در میاد و نق میزنه تا من بیام و عروسکش رو بهش بدم.

چه قدر زود ۶ ماهت تموم شد دخترم.

دلم برای این روزات تنگ میشه.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

خاله بگم
8 بهمن 92 7:58
منم دلم برای این روزات تنگ میشه عشق و زندگی خاله...
خاله ستاره
8 بهمن 92 10:18
آفرین به این دختر خانوم که با مامانش همکاری می کنه. عقد بهتون خیلی خوش بگذره
مائده
پاسخ
خیییییلی ممنون خاله جون.
خاله مریم
8 بهمن 92 14:02
خوش بگذره خداروشکر که بعد واکسن مشکلی بیش نیمد.
مائده
پاسخ
خیلی ممنون ولی امروز واکنش نشون داد.
مامان جون
21 بهمن 92 15:10
فاطمه یکتا من خیلی دوستت دارم
دایی محمد مهدی
21 بهمن 92 15:14
سلام می کنم به خرگوش دایی(خوابالوووو)
خاله فیروزه
21 بهمن 92 17:57
خیلی دوستت دارم