فاطمه یکتافاطمه یکتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

نی نی نقلی من و بابا

و اما در اصفهان......

1392/11/9 0:42
نویسنده : مائده
231 بازدید
اشتراک گذاری

ظهر خدارو شکر رسیدیم اصفهان.

فاطمه یکتا هم کلی از دیدن مامان جون وباباجونش خوشحال شده بود و باهاشون بازی میکرد

که وسط این بازی ها و خنده ها

باباجون گفت که این بچه تب داره و خیلی داغه!!!!!!

۳۸.۵ درجه تب داشت و من نفهمیده بودم همینجوری از دماغش آب می اومد وعطسه میکرد.

من فکر کردم سرما خورده ولی جاری گفت که عکس العملش نسبت به واکسنه و طبیعیه.

تقصیر خودم بود زود استامینوفن رو قطع کردم .دیشب به هوای اینکه حالش خوب شده دیگه بهش ندادم.

دوستان اشتباه من رو نکنید !!!!

وحتی اگر دیدید که بچه حالش خوبه خوبه بازم حداقل تا یه روز قطره رو بدید.

خدارو شکر تا عصری حالش بهتر شد و رفتیم مهمونی خونه ی مادر بزرگ جاری جدید.

من خییییلی تیپ زدم از خود راضیو برای تکامل تیپم کفش پاشنه ۱۰ سانتی پوشیدم.

از در ماشین تا دم درشون نزدیک بود چند بار با مغز بیفتم تو خاکاخنثی

آخه منو چه به این قرتی بازیاااا

موقع رفتن هم با همون روفرشیایی که پام بود اومدم بیرون وجلوی تمام اون مهمونای غریبه کفشامو

گذاشتم تو کیسه پلاستیک و گرفتمشون دستم

 همه با تعجب به کفشای تو دستم نگاه میکردن!خجالت

تا من باشم از این کارا نکنم

فاطمه یکتا تو مهمونی برای اولین بار سینه خیز شاید ۴ یا ۵ سانتیمتر جلو رفت

و من و مادر شوهر جان کلی ذوق کردیم.

راستی بچه ی جاری خیییییلی بامزس!!!

خدا حفظش کنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله بگم
9 بهمن 92 7:28
دورت بگردم خاله .از اولم معلوم بود عشق راه رفتنی... وقتی تو بغل میشینی یه جوری دست آدمو هل میدی عقب و خودتو میندازی جلو انگار میگی ولم کن من برم حال اینو بگیرم برگردم عکس نینی جاری رو هم بذار ولی به روت نیار
مائده
پاسخ
سلام خواهر چشم امروز سعی میکنم ازش عکس بگیرم و بزارم.
دایی محمد مهدی
22 بهمن 92 20:54
گل دایی یهذره سینه خیز برو خوشگل دایی مگرنه همه به تو میگن روروئکی
مائده
پاسخ
الهی که من فدای این خان دایی عسل بشم که نگرانه بچه ی خواهرشه و اونقدر آقا شده که نظر میزاره. دورت بگردم داداش