فاطمه یکتافاطمه یکتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

نی نی نقلی من و بابا

بخواب دخترم!!!

1392/11/6 0:13
نویسنده : مائده
384 بازدید
اشتراک گذاری

آآآخیییییییییش

بالاخره فاطمه یکتا خوابید!!!!!!کلافه

چند روزیه که تا میتونه برای خوابیدن مقاومت میکنه!

نمیدونم چرا وقتی بچه ها خوابشون میاد به جای اینکه بخوابن نق میزنن و گریه میکنن.خوابیدن

که خیلی راحتتره.

امروز داشتم به بچه گی های خودم فکر میکردم.

چهقر بهمون خوش میگذشت من صبح تا شب با معصومه فاطمه بازی میکردم و معصومه سر گروه تیم سه نفره ی ما بود ما هم از جون و دل به حرفش گوش میدادیم.

همش بازی بازی بازی....

انقدر با خواهرام بودم که واقعا خاطره ی زیادی از مامانم ندارم

ستاره اسم عروسکم بود که عاشقانه دوسش داشتم.اتفاقا خیلی خیلی شبیه  همین خاله ستاره ی

خودمون بود یعنی اگر ستاره بزرگ میشد مطمئنم شبیه خاله ستاره میشد.

نمیتونم برا فاطمه یکتا همچین روزایی بسازم .چند سال دیگه اگر خدا بهم لطف کنه یه خواهر واسه فاطمه یکتا میارم ( اون خواهر هم سن و سال خودش نداره)

این بهترین کاریه که در حقش میتونم انجام بدم.

محمد امین دیشب باهام حرف زد!!!!!

از دوران خوابگاهشو هم اتاقیاش برام گفت.

خیلی خوشحال شدم برام مهم نبود که راجع به چی داره میگه فقط دوس داشتم باهام حرف بزنه.قلب

  این روزا خیلی سرش شلوغه...

یا سرکاره یا پای لپ تاپ مشغول درس خوندنه شبا هم انقدر خستس که همینجوری نشسته سر مبل

خوابش میبره

سعی میکنم درکش کنم.

از خدا میخوام که بهش کمک کنه.فرشته

بیشترین چیزی که خوشحالم میکنه اینه که ببینم کاراش نتیجه میده.لبخند

یه اتفاق جالب

امروز محمد امین رفت دندونپزشکی که نوبتم رو جا به جا کنه و منم کلی استرس داشتم که الان چی میشه که منشیه گفته بود که دکتر رفته مسافرت و قرار بوده خبرتون کنیم که قرارا کنسله.

خیلی عالی شد دیگه منم با صورت ورم کرده نمیرم جشن عقد سعید.

خدا رو شکر مامان محمد امین هم امروز بهم گفت که برام وقت آرایشگاه گرفته و از این بابت هم خیالم راحت شد فقط یه سری خورده ریز مونده که اونم فردا میرم پاساژ میخرمو دیگه آماده ی آماده میشم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله ستاره
6 بهمن 92 9:25
وای که من چقدر خوشحال شدم که عروسک کوچیکیات شکل من بوده. این جوری یعنی من و تو از قدیم همو می شناختیم همه آقاها وضعیتشوم مشابه همسر شماست منم دیروز کلی غر زدم سر بنده خدا ولی بعد دلم سوخت براش[قلب
مائده
پاسخ
آره دوست جونم تواز همون اولش برا من آشنا بودی. آره ستاره ولی میدونی درک کردنش یکم سختخ منم خیلی سعی میکنم ولی خب یه وقتایی هم غرغر میکنم وتوقعاتی دارم.
خاله مریم
8 بهمن 92 14:00
از خواب این فسقلیها نگو که دلم خونه.. عروسک ستاره هم خیلی باحال بود خدا سایه ی شوهرامونو حفظ کنه...