امتحااااااااان.....
نمیدونم کی قراره عبرت بگیرم که درسامو نذارم واسه شب آخر امتحان!!!!!!!!!
الان ساعت ۱۲.۴۵ دقیقه نصفه شبه ومن خودمو کشتم فقط ۲ جلسه از کلاس درس تاریخمون رو که فردا امتحانش رو داریم خوندم
دارم از خستگی میمیرم چون نقلی دیشب نخوابیدمنم امروز کلاس قرآن داشتم و استراحت نکردم حالا تازه میخوام درس هم بخونم تصمیم گرفتم فردا برم بگم چون دندونمو عمل کردم نتونستم خوب درس بخونم
البته واقعیتش هم همینه
ولی خب بهم نمیگن خبرت شنبه یکشنبه پس چی کار میکردی تو که دوشنبه دندونت رو عمل کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چیییییی بگممممم؟؟؟؟
میگم که کامل نخوندم دروغ هم نمیگم چون همین الان یه ۲۰ صفحه ای خوندم
راستش با تمام خستگیم انقدر مطالب جذاب بود که یکریز تا ۲۰ صفحه جلو رفتم بعد یهو بدن دردم رو احساس کردم
یه فکر پلید دیگه هم تو ذهنم وول وول میخوره
کلا برم خونه ی مامانمینا و کلاسامو نرم
کلاس حفظ قرآنمون خیییییلی عالی بود
خدایا شکرت
وسطش معلم خواست که یکی از بچه ها پاشه بره یه برگه ای رو واسه همه کپی کنه
منم داوطلبانه سریع رفتم و برگه رو بردم واحد تکثیر و کیفم رو باز کردم
دیدم کیف پولم رو خونه جا گذاشتم
واااااااای
چی کار کنم؟؟؟؟
که زنگ زدم شوهر جان رو از دانشکدشون کشیدم بیرون
گفتم که برگه ها رو بگیره و بیاره پشت در کلاس تحویل من بده.
نقلی رو هم بردم ولی دست شوهر جان بود
کلاسش بچه ور نمیداره.
این عکس آتلیه ای نقلیه که ازش چند تا چاپ کردم و به مامانا دادم.
پی نوشت:
ورم صورتم بیشتر شده و کاملا یه وری شدم
از صبح خوردن ژلوفن رو به خاطر نقلی ترک کردم ولی عصر دردش خییییلی شدید شد و طاقت نیاوردم و دوباره خوردم