دختر شدی بابا.........
یادم میاد وقنی که سه ماهه باردار بودم و فهمیدیم که نقلی دختره به خونوادها خبر دادیم
پدر شوهر جان زنگ زدن و با خوشحالی گفتن مبارکه موهاشو دو گوشی ببندیا !!!!!!!!!
عجیب بود
چون پدر شوهر جان سرشون خییییییلی شلوغه و خب وقتی فهمیده بودن باردارم باهام تماس نگرفته بودن
من بهشون حق میدادم چون وضعیت شغلیشون رو میدونم
ولی وقتی فهمیدن نی نی دختره سریعا به من و شوهر جان زنگ زدن و تبریک گفتن و این تقاضا رو کردن!!!!
مادر شوهر جان هم از خیییییلی وقت پیشش (دوران عقد) بهم گفته بود که محمد امین از بچه گیش آرزو داشته که یه خواهر داشته باشه که موهاش دو گوشی باشه و محمد امین سوار دوچرخش بکنتش و ببره بگردونتش...
شوهر جان همون موقع ها بهم میگفت که اگر مامانم یه دختر می آورد اسمش رو میذاشتیم آرزو
چون برامون یه آرزو بود
(حالا هم که آرزوشون ازشون دوره و دیر به دیر میبیننش...
مادر و پدر شوهر جان خییلی دلتنگی میکنن....)
امروز بعد از مدت ها نقلی رو بردم حموم
بچم با میکرو باش دوست شده بود
به خاطر مریضی و مهون داری و یه کمی تنبلی دو هفته ای میشد نقلی مظلوم بی زبون رو حموم نبرده بودم
وقتی از حموم اومدیم تصمیم گرفتم به رویای دیرینه ی خانواده ی شوهر جان جامه ی عمل بپوشانم و با هزااااااار زحمت و دردسر از هر طرف سر نقلی 4 تا تار مو برداشتم و موهاش رو دو گوشی بستم
وقتی شوهر جان از سر کار اومد عکسارو بهش نشون دادم
چشاش برق زد و با خوشحالی گفت :
دختر شدی باباااااااااا..........
بعدش هم پرید نقلی رو بوسید
در اون لحظات من اینجوری بودم
یه چیز دیگه
امروز سر نقلی رو کوبوندم تو دستگیره ی در...
خودم قلبم از کار ایستاد ولی نقلی مهربونم هیییییییچی نگفت
هییییچی
بعد دیدم زیر ابروش یکم قرمز شده و خون افتاده
اون موقعی هم که داشتم با زور موهاشو میکشیدم بکنمشون تو گیره هیییچی نمی گفت
فقط از چشاش میشد فهمید داره اذیت میشه
قربون صبوریت برم مادر...
انشالله که عاقبت بخیر و خوشبخت بشی عزیزکم...
این صبرش به من نرفته
یادمه بچه که بودم با کوچکترین چیزی جیغم میرفت هوا..
یا مال سوره ی والعصره که تو بارداریم زیاااااااااد خوندم
یا مال اسمشه چون هر چی فاطمه دیدم مظلوم و صبور بوده
یا به شوهر جان و مادر شوهرجان یا به مامانم و خواهر فاطمه رفته
هر چی هست به من نرفته...
نقلی جونم برای اولین بار تو خواب غلت زود و دمرو شد همیشه صاف و با دستای باااااز میخوابید
ولی امروز اومدم تو اتاق دیدم کامل غلتیده و رو صورتش خوابیده
منم صافش کردم
لپ گلی شده بود.