فاطمه یکتافاطمه یکتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

نی نی نقلی من و بابا

دشت لاله ی واژگون

1393/2/6 1:08
نویسنده : مائده
449 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح اومدیم ویلای عموی شوهر جان در چادگان

بعدش هم رفتیم دشت لاله ی واژگون چهار محال بختیاری که یک ساعت با چادگان فاصله داشت و خییلی خییییییلی زیبا بود و خوش گذشت

مسیرش هم خیلی قشنگ بود

دشت های پهناور بکر و سرسبز که از وسطشون یه رود و خروشان و پرآب رد میشد

نقلی هم تو راه کلی با باباجونش(پدر شوهر جان) که در حال رانندگی هم بود بازی میکرد

دیروز پدر شوهر جان داشتن نماز میخوندن و نقلی با رورواکش دور جانماز میپلکید که پدر شوهر جان گفتن الله اکبر نقلی هم همون موقع گفت

اکبر....

وتا آخر نماز با هر الله اکبری که پدر شوهر جان میگفت نقلی هم میگفت اکبر....

جالب تر اینکه امروز تو ماشین پدر شوهر جان از اول راه مرتبا میگفتن:

فاطمه یکتا اکبر(یعنی فاطمه یکتا بگو اکبر)

نقلی هم هر بار میگفت اکبر

که تو راه برگشت تا پدر شوهر جان گفتن فاطمه یکتا نقلی خودش تندی گفت اکبر(قبل از اینکه پدر شوهر جان بگن)

هممون زدیم زیر خندهخنده

مادر شوهر جان میگفت میخواد بگه دیگه میدونم چی کارم دارید خودم زودتر میگم

خلاصه تا آخر امشب هر وقت پدر شوهر جان صداش میکرد برمیگشت و میگفت اکبر

خدایا از نعمت ها و زیباییهات سپاس گذارم اینا هم عکسا هنرمندانه ای که پدر شوهر جان از نقلی گرفتن با لاله های واژگون:

اینجا به خاطر موجودات ریز اونجا بچه عطسش گرفت:

 

امشب کارای بامزه ی دیگه ای هم میکرد

 وقتی شوهر ان بهش میگه موهام رو نکش میپره و موهاش رو میکشه

وقتی هم بهش میگه یه بوس بده به بابا سریع صورتش رو میاره نزدیک صورت شوهر جان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله بگم
6 اردیبهشت 93 7:39
آخه خواهر اینا رو تعریف میکنی نمیگی ما این ور کشور دلمون ذوب میشه... قربونت برم خاله باهوشم.ماشالله... یعنی با پیرهن سرخش یکی از لاله ها شده.
پیشی و میشی
8 اردیبهشت 93 8:34
سلام دوست خوبم،خوبی عزیزم،نقلی جونم خوبه؟ من شرمندتم،باید زودتر میامدم و زیارت قبولی میگفتم بهت،ولی تو شرایط روحی خوبی نیستم، زیارتت قبول باشه عزیزم،انشالله همیشه به سفرای زیارتی،کربلا،مکه،سوریه،مشهد... عزیزم،خیلی خیلی ازت ممنونم که دعام کردی،وقتی گفتی یادم بودی،موهای تنم سیخ شد...قطعا دعای تو بوده که یه شر بزرگی از سرمون رد شد و به خیر گذشت...در مورد خونه...حالا اگه حالشو داشتم،میام تو وبم تعریف میکنم عزیزم خیلی مواظب خودت و نقلی خاله باشه
پاییز
10 اردیبهشت 93 14:25
سلام دوست عزیز وب بسیار زیبایی دارید خدا ایشالله فاطمه خانم براتون نگه داره فقط دوست عزیز یه سوال داشتم خوشحال میشم کمک کنید.منم یه خواهر زاده دارم براش یه وب ساختم اما نمیدونم چطور عکساش تو کامپیوتر به به وبلاگ منتقل کنم ممنون میشم کمکم کنید
dokhtare-irani-47
14 اردیبهشت 93 13:55
سلام عزيزم ممنونم كه نظر ميدي . فرزند قشنگي داري.