فاطمه یکتافاطمه یکتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

نی نی نقلی من و بابا

آغاز سال ٩٧

1397/2/10 2:02
نویسنده : مائده
253 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره تموم شد...

روزاي سخت كوليك و شب بيداري و رژيم كوليك و نوزادي و بچه اي كه نميدوني چشه....

انصافا بچه دوم راحت تره ولي سه ماهه اول كلن سخته

الان ديگه خدارو شكر خيلي بامزه و خوردني و خوش اخلاق

يه تناقض سختي تو اين روزا هست

از طرفي تو خونه احساس خستگي وبي حوصلگي ميكنم يه وقتايي...

كاري كه دستم بود رو پس دادم ( نصفه) چون وقت نداشتم

واقعا هم وقت ندارم

حتي برا غذا درست كردن و كاراي ساده خونه 

آقا امير علي يكم بغلي و خواب سبك هستن

از طرفي ميدونم دلم برا اين روزا تنگ ميشه

نميدونم دوست دارم زودتر بگذرن و برم سر كار و زندگي به روال عاديش برگرده يا اينكه كشدار و طولاني بشن...

صبح امير علي رو نگاه ميكردم يه بچه كپل بامزه كه مال خودمه...

ميتونم با تمام وجودم بغلش كنم ، بوسش كنم ....

همش پيشمه لازم نيست براي ديدنش روزشماري كنم...

اين روزا ديگه برنميگردن...

فاطمه يكتا هم جلوي چشمام داره بزرگو خانوم ميشه، امسال مهر بايد بره پيش دبستاني...

اين منم كه دارم با بزرگ شدن اون بزرگ ميشم...

اونم همچنان بامزه است و خيلي به حرفاش ميخنديم....

شوهر جان تصميم گرفته هر جور شده دفاع كنه

تمام تعطيلات رو درس ميخونه

از طرفي كاراش هم زيادن

يه روزايي دلم براش تنگ ميشه

غول چاقي رو با بدبختي شكست دادم ولي دوباره برگشت

يه بار ديگه بايد كمر همت ببندم و شكستش بدم...

دغدغه ي اين روزام مدرسه ي فاطمه يكتاست

توكل بر خدا

اميدوارم كه بهترين اتفاق بيافته

پسندها (1)

نظرات (0)