يكسال و هشت ماهگي
دختر كوچولوي ناز و بامزه و شيطون من....
الان ديگه همه چيز رو ميفهمه و انقدر كلماتي رو كه ما ميگيم سريع و بامزه پشت سر هم تكرار ميكنه كه نميدونم از كدومش بگم؟؟
ديروز بردمش جلو أيينه ميگه: واي خدا خدا.... اين جملهي آهنگيني كه من هميشه وقتي ميبرمش جلو آيينه براش ميخونم و اين بار كه نخوندم خودش روع كرد به خوندن...
هر دري باز ميشه و هر كي ميره و مياد نقلي خانوم حتما بايد بهش سلام كنه....
لَلام...
به گل هم ميگه لُل و اصولن گل رو به گلسر ميشناسه...
يه خال رو پاش داره بهيه بار بهم نشونش داد و گفت مامان توپ توپ، گفتم عزيزم خاله بعد گفت لال...
خيلي هم شيرين نماز ميخونه و دستاش رو ميگيره رو به آسمون و دعا ميكنه و يه چيزايي هم يواش و زير لبي ميگه....
جديدا وقتي هم خوابش مياد ميگه مامان تخت...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی