عقد عمو سعید
فاطمه و آقا امین جمعه صبح رسیدن و حسابی ذوق زدمون کردن.
بالاخره جشن عقد عمو سعید به خوبی برگزار شد.
فاطمه یکتا هم خیلی همکاری کرد فقط یه زره یه وقتایی غریبی کرد.
انتظار داشتم از اول تا آخر مهمونی یکریز گریه کنه!!!!!ااینم از فاطمه یکتا با لباس جشن:
به در خواست خاله معصومه جون.
شنبه هم با خاله فاطمه وعمو امین رفتیم گشت و تفریح و بعد از
یه تصادف هیجان انگیز که آخرش هم طرف مقصر شناخته شد و کلی کیف کردیم.
البته ماشین خسارت دید و خب میدان زیبای نقش جهان هم نتونستیم بریم.
ولی با خاله فاطمه همه چی حتی تصادف هم خوش میگذره.
خدایا شکرت.
بعد تصادف رفتیم تله کابین کوه صفه اصفهان و علاوه بر اینکه یخخخخخخخخخخ زدیم
خییییییلی هم بهمون خوش گذشت.
فقط به شدت جای مامانمینا و خاله بگم و آقا مهدی و طاها خالی بود!!!
به دلیل یخ و برف و سرمای جاده ها تو اصفهان گیر کردیم
که البته بد هم نمیگذره
میخوریم و میخوابیم
امروز قرار شد من به ماهان (پسر جاری) یه روز کامل شیر بدم زبه خاطر زردیش که از شیر مادره
برطرف بشه.
خیلی خوب میخورد
مال مامانش رو به این خوبی نمیخوره!!!!!!
عصری جاری رفت خونه ی مامانش وگرنه ماهان پسر من میشد.
اینم عکس ماهان وفاطمه یکتا:
اینم یه عکس بامزه از نقلی جون که داره واسه خاله فاطمش میخنده