فاطمه یکتافاطمه یکتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره

نی نی نقلی من و بابا

دخترم به پيش يك ميرود

1396/8/8 20:30
نویسنده : مائده
323 بازدید
اشتراک گذاری

خيلي وقته كه دلم ميخواد خاطرات رو بنويسم و نميشه و حالا شروع ميكنم....
خب اتفاق خوب اول اينكه امير علي تا كمتر از دو ماهه ديگه به دنيا مياد و ما حسابي داريم خودمون رو براي وجود پسر عزيزمون آماده ميكنيم...
فاطمه يكتا حسابي خوشحاله و روزها رو براي ديدن داداشش ميشماره....
براش كادو ميخره...
كلي هم ذوق وسيله هاش رو داره...
همون احساس خاصي كه من و همسر جان براي ورود فاطمه يكتا به خونمون داشتيم رو حالا فاطمه يكتا داره...
ورود يه ني ني جديد...
من و همسر جان هم با اينكه تجربه اش رو داشتيم ولي بازم برامون تازگي داره
شايد چون يه جنسيت متفاوته
هفتهي پيش رفتم و يه عااالمه وسيله ي نوزادي خوشگل و پسرونه خريدم...
سعي كردم همه رو آبي آسموني و سفيد بگيرم
چه قدر خريد براي بچه زيباست....
اتفاق خوب بعدي اينه كه دختر خانوم گل ما ديگه امسال پيش ١ يا همون كودكستان ميره....
خدارو شكر روند خوبي داره....
فاطمه يكتا براي من بهترين دختر دنياست....
خيلي مامان
ويژگي هاي شخصيتي اش براي من هم كه مامانش هستم هنوز عادي نشده و جالبه
بسيار فداكار و از خود گذشته است
هميشه در مقابل بچه هاي كوچيك كوتاه مياد و باهاشون راه مياد و بهشون محبت ميكنه...
حتي در مقابل عروسكاش
اونروز با كلي زحمت يه مشت بادوم براش شكوندم ديدم همه رو گذاشته جلوي عروسكش كه اون بخوره با اينكه خودش هم دوست داره
يا اومدم ديدم وسط حال رو فرش خوابيده و پتو و بالشش رو گذاشته واسه عروسكش كه اون راحت بخوابه...
اونروز خيلي با محبت سعي ميكرد دو قلوهاي نازنازي دوستم رو نگه داري كنه و واقعا هم موفق بود ....
خدايا شكرت
هميشه از خدا ميخوام كه امير علي هم همينطور باشه
تولد پنج سالگي فاطمه يكتا رو هم در اواسط شهريور با كلي تاخير گرفتيم ولي تولد خوبي بود و خيلي خيلي به هممون خوش گذشت....
دخترم يه پرنسس صورتي شده بود
همسر جان هم همچنان مشغول مشغول مشغول هستن
شايد بيشتر از هميشه...
شايد اين روياي من براي داشتن همسري پر مشغله است كه امروز به وقوع پيوسته....
نگراني اين روزهاي من عمل سخت مادر همسر جان هست كه از ته دلم براش دعا ميكنم...
كسي كه به خاطر تمام زحمتها و خوبي ها و فداكاري هاش امروز توي بيمارستان و انشالله بهبودي كامل رو پيدا ميكنه....
ميدونم كه خدا خيلي مهربونه و كمكش ميكنه....
و نگراني بعدي شرايط بعد از ورود نوزاد جديد
نميدونم چرا سر فاطمه يكتا اين نگراني رو نداشتم ..٠
شايد حالا كه سنم رفته بالا وسواس هاي فكريم بيشتر شده....
بي خيالي حسن خوبيه كه داشتم و حالا توي وجودم كمرنگ شده....
كمي بايد مسائل رو ساده تر بگيرم....
كمي بايد راحت تر از ايد آل هام بگذرم....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)