فاطمه یکتافاطمه یکتا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

نی نی نقلی من و بابا

غول هاي من

1395/8/8 2:18
نویسنده : مائده
121 بازدید
اشتراک گذاری

زندگي با سرعت ميگذره

ولي من احساس ميكنم كه توقف كردم

توي يه زمان

توي يه مكان

حالا كه كدبانوي يك منزل خصوصي هستم

حالا كه ملكه ي قصر خودم هستم

احساس ميكنم بايد سرعتم رو بيشتر كنم

شايد با سرعت زندگي هماهنگ بشه

الان سال هاست كه يك سري كار واجب رو براي خودم به غول هاي بزرگي تبديل كردم و انجامشون ندادم

در حاليكه غول ها در ته ته هاي ذهنم غرش ميكنند و مدام خودشون رو به يادم مي آرن....

انقدر از غول ها فراري ام كه الان كه ميخواستم اينجا بنويسمشون بي خيال شدم و گفتم ولش كن....

نميدونم شايد كم كم برم به جنگشون و دونه دونه زمين بزنمشون

فاطمه يكتا مرتبا ازم درخواست ميكنه كه يه خواهر براش بيارم

و هنوز هم درخواستش ادامه داره

از در خواستش بدم نيومده

شايد واقعا زمانش رسيده كه فكر دختر بعديمون باشيم

فكر ميكنم كه حتما دوباره خدا لطفش رو شامل حالم ميكنه و دخترك زيبا و دسته گلي مثل فاطمه يكتا تو دامنم ميذاره....

چرا كه نه....

خدا خيلي دوستم داره

كتابايي كه براي فاطمه يكتا اينترنتي سفارش داده بودم رسيدن

خداي من اين دختر عاااشق كتابه

مطمينم كه اگر تمااام روز رو بشينم و براش كتاب بخونم بي حركت ميمونه و حتي دسشويي هم نميره

تمام لحظه هاي كه من از كارام فارق ميشم و ميشينم رو ملتمسانه ازم ميخواد كه برلش كتاب بخونم

منم يه عااالمه كتاب براش خريدم

كتاباي قبلي رو دو تايي حفظ شده بوديم

راستي يه خرگوش به خونوادمون اضافه شده

خرگوش مينياتوريه و خيلي رشد نميكنه

خيلي هم آروم و بي آزار و بي بو ....

نكته ي آخر براي من خيلي مهم بود

فاطمه يكتا اسمش رو گذاشته دالي و خيلي دوسش داره و باهاش بازي ميكنه

ناگفته نكونه كه من ازش ميترسم و خيلي بهش نزديك نميشم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)