دختر لوس من...
يعني يكي از بهترين و لذت بخش ترين لحظات من وقتيه كه پيرهن چين چينياي فاطمه يكتا رو تنش ميكنم و يه گيره هم ميزنم به سرش
اونوقت از دور به فرشته ي زيبايي كه خدا گذاشته توي خونمون با عشق نگاه ميكنم
امروز وقتي پيرهن پر چين فاطمه يكتا رو براي رفتن به خونه مامان اينا تنش كردم از خدا خواستم كه به همه ي بنده هاي خوبش طعم دختر داشتن و شيريني هاي خاص خودش رو بچشونه
امروز انقدر بامزه خونه مامانم اينا راه ميرفت و اداي تلفن حرف زدن من رو درمي آورد كه از فرط خنده اشك از چشمام سرازير شده بود...
آخه وسط حرفاش هم مكث ميكنه تا صداي طرف مقابل رو بشنوه ، بعد با سرش تاييد ميكنه و يه وقتايي هم ميزنه زير خنده...
امروز از صبح خواهر فاطمم اومد پيشم خيييعععلي بهمون گذشت
فاطمه يكتا آنجنان از حضور خاله ي محبوبش تو خونه شگفت زده شده بود كه همينجوري بي دليل ميخنديد...
ظهر هم با كالسكه قدم زنون رفتيم خونه ي مامان اينا و توي راه از آسمان آبي و منظره ي زيباي كوهها لذت برديم...
يه حركت جديد هم ياد گرفته بهش ميگيم خودت رو لوس كن صورتش رو باد ميكنه، خيلي بامزه ميشه...