روز مرگي هاي شيرين من
روز مرگي هاي شيرين من چه قدر زندگي زيباست...
وقتي كه به خاطر ديدنت برنامه ي مهموني رو تغيير ميدن كه تو هم بتوني بيايي...
وقتي كه توي يه مهمونيه شلوغ يه گوشه وايميسي و از دور به همه نگاه ميكني كه چطور دارن ميخندن و ميخورن و حرف ميزنن و از با هم بودن لذت ميبرن....
وقتي كه همه با محبت ميخوان بهت كمك كنن و بچه ات رو بگيرن تا تو غذات رو بخوري...
وقتي كه همه از ته دلشون به بچت محبت ميكنن....
وقتي كه از يه راهه دور و بعد از چند روز مسافرت در خونه رو باز ميكني و با يه خونه ي تميز مواجه ميشي و ميفهمي كه دلت براي خونت تنگ شده بود....
جايي كه توش آرامش داري و دوستش داري...
وقتي كه سريعا تلفن رو برميداري تا خبر خوب و سالم رسيدنت رو به عزيزانت كه نگرانت بودن بدي و مشتاقانه منتظري تا تلفن رو بردارن و با صداهاي گرمشون بهت انرژي بدن...
سلام مادر خدارو شكر به سلامتي رسيدين، راحت رفتين،فسقلي كه اذيت نشد.....
سلاااااام عزيييزم كي رسيدين.....
سلاااام خواهر اومدين دلم براتون تنگ شده بود...
سلام عزيزم اخيش چه خوب شد برگشتين دلم برا مخملم يه ذره شده بود....
سلاااااام مااااااائده اومديييد....
وقتي كه يه سري دوست باحال و پايه داري كه كلي باهاشون بهت خوش ميگذره و ميخندي حتي از طريق وايبر وقتي نميبينيشون...
وقتي كه فاطمه يكتا از ته دل ميخنده....
وقتي كه منتظري كه همسرت بياد خونه و صداي زنگ در مياد و بدو بدو ميري در رو باز كني تا پشت در معطل نشه....
وقتي كه صورت مهربون محمد امين توي درگاه در ظاهر ميشه و فاطمه يكتا از خوشحالي جيغ ميزنه.....
و بعد از يك روز دلتنگي دوباره همديگر رو ميبينيم.....
بوي شام....
كثيف كارياي فاطمه يكتا.....
اين اتفاقات مرتبا تكرار ميشن ولي هيچ وقت تكراري نميشن
من اين روز مرگي ها رو دوست دارم
خدايا شكرت
اين روزها شوهر جان خيلي درگير و گرفتارياش چند برابر شده و ديگه هيچ وقتي واسه استراحت نداره
فشار كاريش خيلي زياده
منم بالاخره با دل مشغولياش خيلي وقتها همراه ميشم
تا اينكه امروز ياد آيه ي زيباي فان مع العسر يسرا افتادم...
چه قدر آرامش بخش بود
الان دوباره خوشحالم
چون ميدونم گرفتارياي شوهر جان هم بالاخره به پايان ميرسه
هر چه قدر هم كه سخت و پيچيده باشه و بعدش آسودگي و راحتيه...
