چايي
امروز موقع چايي خوردن من وشوهر جان مثل هميشه اومدي و گير دادي كه چايي ميخوام اما با اين تفاوت كه ايندفعه خيلي شيك به چايي اشاره كردي و گفتي تايي بعدش هم گفتي داده( يعني داغه)
خطاب به گل دختر نمكيه خودم
اين روزها خدارو هزار مرتبه شكر موجبات خنده و شادي من و شوهر جان از دست كاراي بامزه ي فاطمه يكتا تو خونه به راهه
قهر كردنش خيلي شيرينه
پشتش رو ميكنه و اخم ميكنه و دستاش رو ميده عقب و ميره و يه گوشه وايميسه تا ما نازش رو بكشيم و بياد
ياد گرفته وقتي ميخوام ازش عكس بگيرم ژستاي بامزه ميگيره
اون روز ترشك خورده بود و حسسسابي خودش رو كثيف كرده بود
منم اومدم از كثيفيش عكس بگيرم كه شروع كرد به ژس گرفتن جلوي دوربين
مشغول كار شيرين و جذابم هستم و فردا هم بايد برم سر كار...
خيلي وقته كه اصفهان نرفتيم و دلم براي پدر و مادر شوهر جان تنگ شده ، امشب داشتم عكساي آخرين باري كه باهاشون رفته بوديم بيرون رو نگاه ميكردم و دلم گرفت
ولي سر شوهر جان خيييلي شلوغهو وقتي براي سفر نداريم
شوهر جان تعطيلا ت اربعين و جمعه هم سر كار بود
پدر و مادر شوهر جان هم توي تماس هاي تلفني ابراز دلتنگي ميكنن.....
خبرهاي خوب و يك خبر خيلي خوب هم بهم رسيده كه بابتش هزاران هزااار بار خدا جونم رو شكر ميكنم
يكيش اينكه بچه ي پسرداييم به سلامتي به دنيا اومد يه دختر خيييلي كوچولو و ناز نازي و يكي ديگه اينكه دايي جونم به سلامتي از كربلا برگشتن...