نقلي رىز به روز داره كاراي جديد ياد ميگيره ديشب واسش ناي ناي ني ناي ناي رو اتفاقي خوندم و ديدم كه دو تادست كوچيكش رو آورد بالا و شروع كرد چرخوندن به قدري شيرين وبامزه بود پدر مادر شوهر جان وخودم واقعا ذوق زده شده بوديم هييچ وقت از اين چيزا نديده خيييلي تعجب كردم ولي ميگن فطريه امروز هم رفتيم ١٣به در باغ عمه ي شوهر جان با اينكه بارون مي اومد و سرد بود خييلي خوش گذشت خدارو شكر آخرش هم براي مكه از همه خداحافظي كردم و تو بغل جاريا و مادر بزگ شوهر جان و زن عموي شوهر جان هم كلي اشك ريختم تو بغل جاريا اول خودم موقع حلاليت گرفتن اشكم در اومد و اونا هم از گريه ي من گريشون گرفت ولي براي بقيه من از گريه ي اونا اشكم دراومد پريشب نميدونم چرا نقلي با من ق...