فاطمه یکتافاطمه یکتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

نی نی نقلی من و بابا

خبرهاي خوووب

1393/6/10 1:06
نویسنده : مائده
180 بازدید
اشتراک گذاری

روزهاي حضور مادر شوهر جان به خوبي و شادماني سپري شدند وبه من خيييلي خوش گذشت

البته شوهر جان همچنان مشغول و گرفتار بود

صبح روز پنج شنبه مادر شوهر جان ازم خواست كه با همديگه براي تولد شوهر جان كيك بپزيم

كيك رو پختيم و منم تزيينش كردمو انقدر زشششت شد كه نگو

 عصريشوهران از ه جلسه ي ي كاري اومد و كليييي خبراي خوب برامون آورد و دل من و مامانش رو شاد كرد

خدايااا شكرت

جمعه صبح هم به خريدكادوي تولد براي شوهر جان گذشت البته به همراه خود شوهر جان كادو رو خريديم و سورپرايزي در كار نبود

تولد شوهر جان دوازدهمه و مااون موقع مشهديم  تصميم دارم كه اونجا براي صرف شام دعوتش كنم و يه چيزاي ريزي هم واسه اون موقع گذاشتم كه بهش بدم

امروز رفتم مركز حوزه ي دانشگاه و مسئول فضاي مجازي انجمن مادران شدم و قراره يه وبلاك براي انجمن مادران شريف طراحي كنم

بعدش هم رفتم خونه ي خواهر جونم 

فردا شش صبح عازم مشهديم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله خانم
11 شهریور 93 7:32
وای خواهر جان اون شب برای من خیلی خاطره انگیز و خوب شد... واقعا لطف کردی که اومدی و نذاشتی من در فراق عشق زندگیم ذوب بشم که چقدر شیرین بود... همش اون صحنه به یادم میاد که طاها عروسک رو بر میداشت و یکتا اعتراض میکرد... عروسکه رو نمیذارم تو کمد و هنوز تو حال جلو چشممه... راستی طاها بعد از رفتنتون نیم ساعت گریه کرد که بریم خونه خاله مائده من عروسک فاطمه یکتا رو بهش بدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! هر چی بهش گفتیم بابا این عروسک خودته.. میگفت خوب میخوام بدمش به فاطمه یکتا همسر خان میگفت طاها مطمئنی حالت خوبه؟؟؟؟؟؟